متن های ادبی شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
متن ادبی « گریه فاطمه علیهاالسلام ذوالفقار است »
به گریهام نخندید، خوابآلوده مردم مدینه! گریه من، ذوالفقار من است. دختر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را با گریه چه نسبتی است؟ مرا با گریه نسبتی نیست؛ اگر گوشتان را سر شنیدن ندای حق باشد، مگر جز گریه، راه چارهای هست برای بیدار کردن شما؟! گریهام، ذوالفقار من است؛ پس بهراسید از گریه فاطمه تا دامن خوابتان را نگیرد و از نادانی بیدارتان نکند!
حسین امیری
-----------------------------------------------------------------------
متن ادبی « آه از اندوه ریحانه رسول »
فاطمه علیهاالسلام ، صبر لایزال نبوی بود که در هیأت عفتی سر به فلک کشیده، چادر به سر میکشید و در کوچههای مدینه، در تمام رهگذرهای هستی، حضور خدا را به کائنات، یادآور میشد.
سیلی ستم و تازیانه کینه را به جان خرید تا هجوم تندبادِ انکار، شمع یکتنه حقیقت را خاموش نکند.
افسوس از سوره کوثر که در آن خانه گِلین، همسایه اهالی غفلت و سنگدلی شد! آه از زمزمههای شرحه شرحه بتول که در نیمهشبِ سجاده و تسبیح، ارکان عرش را به لرزه میافکند! آه از ریحانه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که در مشام حسادتِ زمین، به هدر میرفت و چشمانِ حقیقتستیز زمانه، رخساره طهارتش را طاقت نداشت.
سودابه مهیجی
-------------------------------------------------------------------------
متن ادبی « چقدر مظلوم بودی »
چقدر مظلوم بودی و علی از تو هم، مظلومتر.
و آنگاه که پدر، در بسترِ ارتحال افتاد، قلبت شکست.
هیچوقت، تو را چنین غمگین ندیده بودم.
پدر که گریههایت را دید، در آغوشت کشید؛ هر چند خود نیز میگریست! راستی! نگفتی پدر، برایت چه گفت؟
چه زود او را فراموش کردند و حرفهایش را! چه زود، تو را خشمگین کردند و خدا را.
آمده بودند تا علی را بِبَرند. یادت میآید؟ هر چند، به یاد آوردنش نیز قلبم را میآزارد. هر چند، هیچکس نمیخواهد تو را به یاد بیاوَرَد، اما من شهادت میدهم خونِ تو را و کودک نیامدهات را و «فضه» نیز با من همزبانی خواهد کرد آغوشِ گرم و خونینت را.
تمامِ مظلومیت، در چشمهای علی علیهالسلام جمع شده بود و ریسمان، فریاد را در گلویش میشکست.
دیگر وقتِ نشستن نبود. انگار پیامبر بود که برخاست و از پسِ پرده ـ در مسجد مدینه ـ سخن گفت؛ برآشفت و تو ـ دیگر ـ هیچ نگفتی؛ هر چند کودکانت را در برابر دیدگان اشکبارِ علی علیهالسلام در آغوش گرفتی؛ هر چند علی علیهالسلام ۳۰ سال، تنها شد؛ هر چند... .
-----------------------------------------------------------------------
متن ادبی « پهلوی زمان شکسته است »
سنگریزهها سیاه،
آسمان کبود،
دستهای مهربان کبود،
در سیاه، سوخته، مثل سینه زمینیان، آسمان.
پهلوی زمان شکسته است.
حق دارد آسمان اگر زانو بزند این همه غم را.
سکوت، غم بزرگی است که گلوی پرندهها را میفشارد.
بعد از تو، حق دارند اگر نخوانند. بعد از تو، رد پاها به کدام سو میروند؛ وقتی مدفنت، مشام هیچ نسیمی را معطر نمیکند؟ مبادا که بیراههها، نشان تو را دوباره بخواهند از همه صراطهای مستقیم، پنهان کنند! کاش نشانهای به قاصدکها میدادی! کاش...!
عباس محمدی
موسسه جهانی سبطین علیهم السلام